انتخابات دهم ریاست جمهوری در پیش و پس از 22 خرداد با حجم انبوهی از بیانیهها و نامههای سرگشاده همراه بود که از این جهت با دورههای پیشین انتخابات ریاست جمهوری قابل مقایسه نیست.
برای واکاوی حوادث و فتنه پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری 88 برآنیم که ساختار، شاکله و اهداف مسببین این غائله که هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی در بر داشتهاند را مورد بررسی قرار دهیم. از همین رو پس از بررسی " شکلگیری و برخی مؤلفههای ایدئولوژی تجدیدنظرطلبان "، " راهبرد تبلیغاتی و گفتمان انتخاباتی میرحسین موسوی "، " گفتمان محمود احمدینژاد از انتخابات نهم تا دهم ریاستجمهوری "، "بررسی نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری با روش "تحلیل گفتمانی " و "شواهد آگاهی جبهه دوم خرداد از سلامت انتخابات " به فصل هفتم یعنی " شورش بر جمهوریت " میپردازیم:
آغاز فتنه و صدور بیانیهها
انتخابات دهم ریاست جمهوری در پیش و پس از 22 خرداد با حجم انبوهی از بیانیهها و نامههای سرگشاده همراه بود که از این جهت با دورههای پیشین انتخابات ریاست جمهوری قابل مقایسه نیست. در این باره باید توجه داشت که شیوه صدور بیانیههای مسلسل از آموزشها و توصیههای نظریهپردازان انقلاب مخملی بود.
گذشته از کمیت بالای این مکتوبات آنچه در وهله نخست از اهمیت برخوردار است و در این گفتار مورد بررسی قرار میگیرد، محتوای این متون و کیفیت آنهاست. اهداف و انگیزههای نگارش چنین مکتوباتی به نوبه خود از اهمیت بالایی برخوردار است. اما پرسشهای دیگری که باید به آنها توجه داشت، پرسش از تأثیرات این نوشتهها در فرایندهای اجتماعی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی است. سپس باید به انطباق این مکتوبات با عقلانیت، قانونمداری، اصول دمکراسی و آموزههای دینی پرداخت.
در واقع با تحلیل این موارد سپس میتوان درباره این موضوع داوری کرد که در پس این قلمفرساییها چه اندازه منافع ملی مورد توجه قرار گرفته است. در گفتار پیشرو تلاش میشود گزارشی از مهمترین بیانیههای سیاسی صادر شده به همراه برخی نامههای سرگشاده که در روزهای پیش و پس از انتخابات منتشر شدهاند، ارائه شود. مقصود آن است که ضمن تحلیل انگیزههای نگارش چنین مکتوبات و آثاری که در پی داشتهاند، محتوای آنها را با اصول قانونمداری، دمکراتیک، عقلانیت و دینمداری بسنجیم.
نوشتههای موسوی آغازگر فتنه
در میان افرادی که نوشتهها و رفتار آنها باید مورد بررسی قرار گیرد، قطعاً موسوی از مهمترین آنهاست. سخنان و مطالب موسوی در رادیکالیزه ساختن فضای جامعه نقش مهمی بر عهده داشت که این موضوع تنها به پس از انتخابات مربوط نمیشود.
به طور مثال موسوی در بیانیهای که در سیزدهم خرداد منتشر میکند، مینویسد: "اینک که به خواست خداوند و اراده سبز شما، امواج امیدواری گوشه گوشه ایران بزرگ را فرا گرفته و صبح پیروزی بیش از پیش نزدیک مینماید، اخباری نگرانکننده از برخی تحرکات و برنامهریزیهای محفلی به گوش میرسد که ضرورت هوشیاری کامل شما را افزون میسازد. معدود افرادی که نه علقهای به جمهوریت نظام دارند و نه به احکام منور اسلام دلبستهاند، از آنجا که رقابت قانونمند در برابر اراده شما را غیرممکن مییابند، در صدد بر هم زدن امنیت و آشفته کردن آرامش روانی جامعهاند تا قطار انتخابات سالم را از مسیر خود منحرف کنند. آنان که به بقای کشور و جمهوری اسلامی به گونهای مشروط باور دارند، ظاهراً از ایجاد بحرانهایی که دامنه آنها به انتخابات و ایام حاضر متوقف نخواهد ماند نیز ابا ندارند. اطمینان دارم که مردم و جوانان با هوشمندی، مجال شیطنت را از این افراد میگیرند و از هرگونه تنش که مطلوب آنان است پرهیز کرده و از دایره رفتاری که زیبنده جوان فهیم و با فرهنگ ایرانی است خارج نمیشوند. "
برخلاف محتوای ظاهری این نامه که دعوت طرفداران به "اجتناب از اغتشاش " بود، اما پیام اصلی بیانیه که در قالب چهره "مظلومنمایانه " صورت میگرفت، نوعی رادیکالیزه کردن فضای انتخابات بود. اینکه ادعا شود "برخی تحرکات و برنامهریزیهای محفلی " از سوی رقبا برای برهم زدن امنیت و آرامش جامعه در حال وقوع است، جز رادیکالتر ساختن طرفداران و هیجانی ساختن آن دستاورد دیگری نخواهد داشت.
رادیکالیسمی که زاییده مظلومنمایی است. در این بیانیه رقیب، شخصیتی بیهویت، ریاکار و قدرتطلب معرفی شده است که نه به "جمهوریت " اعتقاد دارد و نه به "اسلام ". آنچه برای او مهم است تنها "قدرت " است و تنها به این شرط است که بقای "جمهوری اسلامی " را میخواهد و لذا برای حفظ آن از هیچ عملی فروگذار نخواهد کرد. اما این بیانیه به این پرسش پاسخ نمیدهد که چرا زمانی که دو جبهه خود را پیروز انتخابات میدانند باید به خشونت و بر هم زدن امنیت جامعه روی بیاورند. یعنی رویکردی که جبهه دوم خرداد پس از انتخابات اتخاذ کرد.
توهم پیروزی عاملی برای تعویق اغتشاشات
در واقع همانطور که این بیانیه رقیب را متهم به برنامهریزی برای "اغتشاش " میکند، رقیب نیز پیش از انتخابات همین تصور را از جبهه دوم خرداد داشت. اما چیزی که موجب شد اغتشاشات سیاسی به پس از انتخابات به تعویق بیفتد، احتمال پیروزی بود. به عبارت دیگر ناآرامیهایی که از سوی جبهه دوم خرداد به بعد از انتخابات موکول شد به دلیل احتمال پیروزی در انتخابات بود. زیرا بیم آن بود که اگر این ناآرامیها پیش از رأیگیری آغاز شود احتمال پیروزی به خطر بیفتد.
در این بیانیه، موسوی همچنین خواهان سلامت در برگزاری انتخابات میشود. اظهار نگرانی کردن در سلامت انتخابات چنان که پیشتر نیز گفته شد از محورهای اصلی تبلیغات آن جبهه بود که از سال 1387 آغاز شده بود. اهداف این محور تبلیغاتی را در سه موضوع میتوان جمعبندی کرد:
1. بیم واقعی در صورتی که آرا بسیار به یکدیگر نزدیک باشد.
2. مظلومنمایی به منظور کسب آرای بیشتر.
3. بهرهبرداری برای حوادث پس از انتخابات در صورت شکست.
به کارگیری راهبرد "مظلومنمایی " در بسیاری از رفتارهای تبلیغاتی ستاد موسوی نمایان بود. در واقع تبلیغ فراوان برای متهمسازی رقیب به "بیادبی " از نمونه این تلاشها بود. موسوی در ساعتهای واپسین مانده به انتخابات نیز از این سیاست بهره میبرد و بارها صدا و سیما را متهم به جانبداری از رقیب میکند. موسوی طی یک بیانیه نارضایتی خود را از اینکه صدا و سیما برای احقاق حقوق نامزد رقیب او نوزده دقیقه زمان به وی اختصاص داده است، ابراز میدارد.
در طول مناظرههای انتخاباتی در غیاب احمدینژاد بارها در مناظرههایی که رقبا داشتند، آنان بدون آن که به مناظره با یکدیگر بپردازند به مناظره با شخص غایب میپرداختند. این رویکرد که بارها با تذکر مجری برنامه مبنی بر ایجاد حق برای پاسخگویی شخص غایب مواجه شده بود، از سوی رقبا نادیده گرفته شد.
بر همین اساس و طبق قانون یاد شده هر کدام از نامزدها از دقایقی برای پاسخگویی به مطالبی که در غیاب آنها ارائه شده بود، برخوردار شدند که در این میان فرصت احمدینژاد به دلیل آن که دیگران بیشتر در غیاب او سخن میگفتند، بیشتر بود. موسوی با آن که این قانون را در مناظرهها پذیرفته بود، اما به هنگام اجرایی شدن آن، چنین قانونی را بهانهای برای مظلومنمایی و جانبدار معرفی کردن صدا و سیما قرار داد. در بیانیه موسوی که به این منظور انتشار یافته، چنین آمده است:
ملت شریف ایران، هموطنان عزیز! همانگونه که شاهد بودید در مناظرههای تلویزیونی، نامزد حاکم به جای طرح برنامههای خود و نقد برنامههای طرف مناظرهاش با توسل به شگردهای مغالطهآمیز، اشخاص حاضر و حتی غایب در مناظره را به شدیدترین وجه همراه با بدترین هتاکیها مورد اتهامهای گوناگون قرار داد... متأسفانه سازمان صدا و سیما در اقدامی تبعیضآمیز به فرد خاطی که در طول مدت انتخابات برخلاف قانون تمامی امکانات دولتی از جمله تمام شبکههای صدا و سیما را در اختیار داشت با اختصاص وقتی اضافه در آخرین ساعات مجاز تبلیغات به بهانه نقد طرفهای مناظرهاش از برنامه و عملکرد دولت، بار دیگر فرصتی را در اختیار نامزد حاکم گذاشت تا مجدداً به جای تصحیح و جبران خطاهایش سیلی دیگر از تهمتهای ناروا را متوجه رقبای انتخاباتی و افراد غایب کند و کمتر از دو دقیقه (101 ثانیه) زمان را برای پاسخگویی اینجانب منظور داشت که شوخی تلخی بود.
اینجانب ضمن اعتراض به این شیوه برخورد تبعیضآمیز و ناجوانمردانه، همه این اقدامها را ناشی از یقین نامزد حاکم و اتباعش به شکست در یک انتخابات سالم و عادلانه میدانم و اطمینان دارم مردم، با حضور سبز خود در پای صندوقهای رأی قاطعانه و در کمال آرامش پاسخ همه این نارواییها را خواهند داد.(1)
گذشته از آنکه در این بیانات همانند بسیاری از بیانات دیگر، موسوی از موضع ادب و اخلاق حجم بالایی از اتهامات را به اشخاص حقیقی و حقوقی وارد میسازد، اما نکته قابل توجه این است که وی به رغم قانون وحقوق تعیین شده افراد سعی دارد آن را ظلم و تبعیضی علیه خویش جلوه دهد.
متهم ساختن بسیاری از نهادهای جمهوری اسلامی از قبیل صدا و سیما، شورای نگهبان، دولت، بسیج و سپاه، نه تنها در ایام انتخاباتی، که در روزهای نخست سال 88 نیز مورد توجه این ستاد بود. تجمع اعضای این ستاد در مقابل صدا و سیما به منظور جانبدارانه نشان دادن این سازمان هفتهها پیش از آغاز تبلیغات بیانگر آن بود که "مظلومنمایی " از راهبردهایی است که جریان مذکور در انتخابات از آن بهره خواهد برد.
موسوی در روز انتخابات ضمن برگزاری نشست خبری در رفتاری غیرقانونی خود را پیش از پایان انتخابات پیروزی رقابتهای انتخاباتی معرفی کرد. او همچنین در این روز پیشاپیش بیانیهای هم مبنی بر پیروزی خود صادر کرد. جالب اینجا بود که وی در این اظهارات که خود را پیروز مینامید به جای آن که از ابعاد و دلایل پیروزی خویش سخن بگوید، بیش از هر چیز درباره تخلف در انتخابات و پیگیری این تخلفها سخن گفت. متن کامل بیانیه موسوی در 22 خرداد چنین است:
به نام خدا. مردم شریف ایران! ضمن تشکر از حضور پرشور و استقبال گسترده شما از انتخابات ریاست جمهوری، به اطلاع میرساند طبق گزارشها و مستندات واصله علیرغم تخلفات و کارشکنیهای متعدد و نارساییهای گسترده، مستندات واصله حاکی از آن است که رأی اکثریت قاطع مردم متوجه این خدمتگزارشان بوده است. از مسئولان امر میخواهم در شمارش آرا نهایت دقت را بنمایند و اعلام میکنم در غیر این صورت از همه امکانات قانونی برای احقاق حقوق حقه ملت ایران اقدام خواهم کرد. همین جا فرصت را مغتنم میشمارم و از ملت شریف ایران میخواهم آماده برگزاری جشن پیروزی در شامگاه میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) باشند.(2)
گرچه موسوی خود را پیروز نامید؛ اما در اظهارات وی - چه مطالبی که در بیانیه آمد و چه آنهایی که در نشست خبری ذکر شد - علامتهایی وجود داشت که نشان میداد وی در اعماق درونی، خود را پیروز نمیداند. او هیچگاه اعتماد به نفس یک شخصیت پیروز را نداشت. تردید در کلمات او بیشتر از واژههای پیروزی خود را به رخ میکشید.
او بیشتر از آن که از پیروزی بگوید متناسب با تبلیغات چند ماه گذشته جبهه دوم خرداد از "صیانت از آرا " و "پیگیری تخلفات " سخن گفت. با وجود این، پرسش بسیار مهم این بود که اگر وی خود را واقعاً پیروز انتخابات میدانست چه نیازی داشت که آن را به طور غیرقانونی زودتر اعلام کند. آن هم در ظهر روز انتخابات که تا پایان رأیگیری زمان زیادی باقی بود؟ در واقع، چنان که روشن است این قضاوت زودهنگام بیش از آن که جملهای خبری باشد، جملهای انشایی بود و بیش از آن که مژدهای برای طرفداران وی باشد، نوعی رفتار سیاسی بود که رفتارهای بعدی جبهه دوم خرداد در روزهای بعدی هدف از آن را تببین میکرد.
در واقع، همین اعلام نتیجه زودهنگام به نفع خود و تبعیت نکردن از روشهای قانونی با هدف برپایی اعتراضهای خیابانی بعدی بود که موجب شد بسیاری از تحلیلگران از این حوادث به عنوان "انقلاب مخملی " یا "انقلاب رنگی " یاد کنند. چرا که نه تنها این دو روش از ارکان انقلاب مخملی به شمار میآید بلکه استفاده از موج رنگی که جبهه اصلاحات از آن بهره برد نیز یکی از نمادهای انقلاب مخملی و رنگی به شمار میآید.
با توجه به شواهد پیش از انتخابات و نوع تبلیغات هجومی و شالودهشکنانه جبهه اصلاحات، تردیدی وجود نداشت که اگر نتیجه انتخابات دلخواه این جریان نباشد، آنها به سادگی سر تسلیم فرو نخواهند آورد. اما با فاصله و اختلاف یازده میلیونی میان نفر نخست و شخص بعدی این احتمال وجود داشت که به دلیل فاصله زیاد، روند تهاجمی گذشته که وعده تخلف در انتخابات را داده بود به دلیل دلسرد شدن ادامه نیابد. در حالی که چنین نشد و این جبهه به جای پذیرش رأی اکثریت یا اعتراض به شیوه قانونمند طریق رادیکالی اعتراضهای خیابانی را با هدف ابطال انتخابات و نیز برخی مطالبات جانبی برگزید که معنایی جز "انقلاب مخملی " نداشت.
موضوعی هم که به این خواست افراطی و غیرقانونی یاری میرساند بیانیههای موسوی، کروبی، خاتمی و تشکلهایی نظیر مجمع روحانیون مبارز و جبهه مشارکت بود. در واقع "انقلاب رنگی " چیزی جز ساقط کردن دولت برخاسته از اراده اکثریت، به بهانه "وقوع تقلب " و به واسطه رفتارهایی چون نافرمانی مدنی و اعتراضها و تجمعات خیابانی که همان تبلور سیاست "فشار از پایین و چانهزنی در بالا " بود، معنای دیگری نداشت.
بدعتهای سیاسی
تقاضای ابطال انتخابات، بر هم زدن قوانین انتخاباتی کشور، ایجاد بدعتهای سیاسی غیرقانونی و حذف رقیبی که با اکثریت آرا به پیروزی دست یافته است، خواستههایی بود که در صورت موفقیت به معنای پیروزی انقلاب رنگی تلقی میشد. انقلاب رنگی مطابق وقایعی که در برخی کشورها مانند گرجستان، اوکراین و قرقیزستان رخ داد نیز همین معنا را افاده میکرد. با این تفاوت که در آنجا نتیجه داد و در ایران ابتر ماند.
تصمیم پیگیری رفتار غیرقانونی پس از انتخابات در جلسه 23 خرداد با حضور هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، موسوی، کروبی و حسن خمینی گرفته شد. جمعبندی شرکتکنندگان در این جلسه در مصاحبهای بر زبان جوانترین عضو این جلسه نمایان شد که: "انتخابات باید باطل شود. " لذا موسوی در بیانیهای که پس از اعلام نتایج انتخابات منتشر میکند، چنین میآورد:
نتایجی که برای دهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد بهتآور است. مردمی که در صفهای طولانی اخذ رأی شاهد ترکیب آرا بودند و خود میدانند که به چه کسی رأی دادهاند با حیرت تمام به شعبدهبازی دستاندرکاران انتخابات و صدا و سیما نگاه میکنند، آنان بیش از همیشه به دنبال آن هستند که بدانند چگونه و توسط چه کسانی و مقاماتی طرح این بازی بزرگ ریخته شده است.
اینجانب ضمن اعتراض شدید به روند موجود و تخلفات آشکار و فراوان روز انتخابات هشدار میدهم که تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نخواهم شد. نتیجه آنچه از عملکرد متصدیان بیامانت دیدهایم و میبینیم جز تزلزل ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت دروغ و استبداد نیست.
اینجانب طبق وظیفه شرعی و ملی خویش به افشای رازهای پشت سر این مخاطره خواهم پرداخت و آثار نابودکننده آن را بر سرنوشت کشور توضیح خواهم داد و ترس آن دارم که ادامه وضع موجود همه نیروهای مؤثر نظام را به توجیهگرانی دروغگو در مقابل مردم تبدیل کند و دنیا و آخرت آنان را در معرض لطمههای جبرانناپذیر قرار دهد.
به مسئولان توصیه میکنم پیش از آن که دیر شود این روند را فوراً متوقف کنند و همگی به خط قانون و امانتداری از آرای ملت بازگردند و بدانند که خروج از عدالت، مشروعیتزداست. آنان بیش از هر کس دیگر، از این حقیقت باخبرند که در این کشور، انقلابی بزرگ و اسلامی صورت گرفته است. کمترین پیام انقلاب ما این است که مردم آگاهند و در برابر کسانی که با تقلب روی کار بیایند تمکین نخواهند کرد.
اینجانب از همین فرصت استفاده میکنم و ضمن تشکر از عواطف ملت بزرگوار ایران به آنان تذکر میدهم که ایران، این موجود آسمانی، متعلق به آنان است و نه متقلبان. این آنان هستند که باید با هوشیاری خود از آن حفاظت کنند. خائنین به آرای مردم ابایی از آن ندارند که این خانه پارسیان به آتش کشیده شود...
بیانیههایی به رنگ سیا
نگاهی گذرا به مطالب این بیانیه که سراسر توهین به مقامات نظام جمهوری اسلامی است، گرچه عجیب است و عصبانیت نویسنده آن را نشان میدهد، اما بیانگر صدور ناگهانی و احساسی آن و اینکه از سر بیبرنامهگی و "بهت " بوده باشد، نیست. در این بیانیه موسوی مقامات نظام را با واژههای توهینآمیزی چون "شعبدهباز "، "دروغگو "، "مستبد "، "متقلب " و "خائن " مورد تفقد خویش قرار میدهد.
البته وی از روش "برچسبزنی " آن هم به صورت افراطی و بیادبانه پیش از انتخابات به صورت رویکرد تبلیغاتی خود بهره برده بود. اما سخن اینجاست که این بار این روش نه در برابر نامزد انتخاباتی رقیب که در برابر بسیاری از مدیران ارشد نظام اعم از رئیسجمهور، رئیس صدا و سیما، شورای نگهبان، دستگاه قضایی، بسیاری از نمایندگان مجلس و فرماندهان سپاه و بسیج به کار میرفت. به تعبیر دیگر این بار کلیت نظام و حتی رهبری بود که به صورت تلویحی متهم به "صحنهآرایی خطرناک " در انتخابات میشد. زیرا روشن بود که رهبری چشمان بیدار کشور است که اگر قرار باشد تقلبی صورت بگیرد، امکان ندارد بدون آگاهی و به دور از چشمان ایشان باشد.
ریاکاری موسوی برای تبعیت از ولایت فقیه
به عبارت دیگر، موسوی پس از انتخابات نشان داد که ادعای وی به اعتقاد و پیروی از ولایت فقیه ادعایی ریاکارانه و به منظور جلب آرا بوده است. او حتی در مسئله سازمان حج و زیارت، احمدینژاد را به سرپیچی از ولایت فقیه متهم میکرد و از این جهت به او انتقاد داشت. موسوی در این انتخابات، مسائل شخصیاش را بر مسائل و منافع ملی ترجیح داد و به گونهای سخن گفت و عمل کرد که گویی برخی به دلیل مسائل شخصی و برای اینکه شخص او رأی نیاورد دست به تقلب زدهاند. در حالی که جابهجایی قدرت در جناحهای سیاسی داخل کشور از پیشفرضهای جمهوری اسلامی بود که در انتخاباتهای گذشته نیز محقق شده بود و از این جهت دلیلی برای تقلب وجود نداشت.
اینکه موسوی پیش از انتخابات فکر شکست را نمیکرد و با انگیزه پیروزی در آن حضور یافته بود، شاید ادعای نادرستی نباشد. او به هر طریق در بسیاری از انتخابات که پیروزی در آن سادهتر به نظر میرسید حضور نیافت و به دلیل اطمینانی که به پیروزی خود داشت در دورهای از انتخابات شرکت یافت که رئیسجمهور کنونی هم در آن حضور داشت.
در چنین شرایطی از نگاه ناظران سیاسی دستیابی به موفقیت سختتر میشد و آنان یکی از دلایل انصراف خاتمی از نامزدی این دوره را همین میدانند. موسوی که به گفته خود به دلیل "احساس خطر " سکوت بیست سالة خود را شکسته بود، اما فراتر از این سخن، احساس میکرد "منجی " است و تنها اوست که میتواند احمدینژاد را شکست دهد و به پندار خویش کشور را از آن وضعیتی که وی ترسیم میکرد، رها سازد.
این "خودشیفتگی " افراطی که با تکبر مزمنی همراه بود مانع از آن میشد که وی به شکست بیندیشد و شاید حادثهای که وی از آن به عنوان "بهت " یاد میکند، ریشه در این موضوع داشته باشد. اما با وجود این، نباید تصور کرد آنگونه که برخی پیشتر گفتند وی توسط اعضای ستادش ایزوله شده باشد و از تمام واقعیتهای در حال جریان جامعه بیخبر بوده باشد.
به هر حال در عصر ارتباطات فیلتر اخبار تنها تا اندازهای ممکن است. به ویژه برای سیاستمداری که دست کم تجربه هشت سال نخستوزیری را در کارنامه خود دارد. موضوع این نیست که موسوی از واقعیتهای موجود جامعه بیخبر بوده و نمیدانسته است که در نظرسنجیهای معتبر روزهای منتهی به انتخابات، احمدینژاد از او پیشتر است. موضوع این است که وی علاقهای نداشت به شکست بیندیشد.
شکست موسوی فقط یک شکست انتخاباتی نبود
او در این انتخابات مهمترین سرمایهاش را که خاطرات تاریخی دوران نخستوزیری در طول هشت سال دفاع مقدس بود، با خود به همراه داشت. لذا این شکست برای او تنها یک شکست انتخاباتی نبود. موسوی از داوری تاریخ درباره خود در هراس بود. با این همه، دلایل رویکرد غیرقانونی موسوی در رفتارهای پس از انتخابات و صدور بیانیههای تند و تحریکآمیز را نباید تنها به مسائل شخصی و فردی تقلیل داد.
گذشته از مطالبی که در نامه سرگشاده هاشمی رفسنجانی مبنی بر پیشبینی تلویحی انتخابات و آشوبهای پس از آن مورد بررسی قرار گرفت، اشارات و نشانههای دیگری در دست است که سران جبهه دوم خرداد با پیشبینی شکست قریبالوقوع، برای هر دو حالت شکست یا پیروزی برنامههای جداگانهای را در نظر گرفته بودند. توجه بیشتر به این برنامههای جبهه دوم خرداد بیانگر آن است که بیانیههای موسوی بیش از آن که نوشتههایی فردی باشد، راهبرد جبهه اصلاحات و به ویژه تجدیدنظرطلبان است که برای پیشبرد برنامههای تبلیغی خود به چنین نوشتههای تحریکآمیز و رادیکالی نیاز دارد.
بیانیههای موسوی بیش از آن که به نوشتههای یک نامزد انتخاباتی درون نظام شباهت داشته باشد به بیانیههای اپوزیسیون خارج از نظام نزدیک بود. تلقی جبهه دوم خرداد این بود که با صدور بیانیههای تند که طرفداران را دعوت به نافرمانی مدنی میکرد، ولو آن که برخلاف قواعد دمکراسی و رأی ملت باشد، میتوان به اهداف اصلی و پنهان شرکت در انتخابات دست یافت.
اما نباید فراموش کرد که راهبرد تجمعات غیرقانونی و بهرهگیری از نافرمانی مدنی تنها منحصر به شکست در انتخابات نمیشد. بلکه پیروزی در انتخابات آغاز نافرمانی مدنی به منظور عملی ساختن نظریه "فشار از پایین و چانهزنی از بالا " بود. تفاوت در شیوه اجرای آنها بود؛ به این صورت که در صورت شکست، حالت و شکلی "انفجاری " میگرفت و در صورت پیروزی، حالتی "فرسایشی " پیدا میکرد تا اهداف فراتر از توان قوه مجریه را از این طریق و در موقع لزوم بر نظام جمهوری اسلامی تحمیل کند. راهبرد جبهه اصلاحات این بود که اهداف غیرقانونی را از طریق تجمعات خیابانی و نافرمانی مدنی محقق سازد.
میرحسین موسوی در مصاحبهای در روز 21 خرداد با مجله تایم به صراحت به این سیاست جبهه سیاسی خود اقرار میکند. در آغاز این مصاحبه چنین آمده است: "در جایگاه ریاست جمهوری، موسوی طبعاً کمابیش به اندازه رهبر معظم آیتالله علی خامنهای قدرت نخواهد داشت. به خصوص در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی. اما او مؤکداً ابراز داشت که تجمعات خیابانی چشمگیر هفتههای گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذیرش افکار عمومی رخ خواهد داد. ما پرسیدیم اگر انتخابات را ببازد، آن وقت چه میشود، او پاسخ داد: "تغییر از مدتی قبل آغاز شده است. تنها بخشی از آن به پیروزی در انتخابات مربوط میشود و بخشهای دیگر ادامه خواهند یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود. "
در واقع بهرهگیری از رویکرد رادیکالیستی شبه انقلابی در انتخابات، سیاستی بود که تئوریسینهای تجدیدنظرطلب از سالها قبل در دستور کار داشتند. این سیاست در انتخابات ریاست جمهوری نهم به دلایل مختلف و از جمله انشقاقی که در جبهه دوم خرداد وجود داشت در آن زمان عملی نشد و در انتخابات دهم ریاست جمهوری با چهار سال وقفه، عملیاتی شد.
در بسط بیان پیشینه راهبرد یاد شده میتوان به سخنان سعید حجاریان در سه روز پس از روشن شدن نتایج انتخابات مجلس هفتم اشاره کرد. وی در گفتگو با خبرگزاری ایلنا گفت: "در پروژه جدید، محوریت اصلاحات از حوزه قدرت به جامعه مدنی انتقال خواهد یافت. " این سخن بدان معنا بود که در سالهای گذشته اعضای ارشد این جبهه با حضور در قدرت و در راستای "فتح سنگر به سنگر " از ارتباط با حامیان، سمپاتهای حزبی، دانشجویان، معلمان و کارمندان و کارگران در برهههای حساسی چون ردّ لایحه مطبوعات و تحصن نمایندگان مجلس ششم غافل شدهاند و نتوانستهاند در بسیج تودهها علیه نظام به موفقیتی دست یابند. مصطفی تاجزاده در همین مقطع زمانی که تا انتخابات نهم ریاست جمهوری وجود داشت اعلام میکند: "سال 1383، سال تشکیل و پایهریزی جنبشهای اجتماعی و سال 1384، سال به راه انداختن تظاهرات و آشوبهای اجتماعی است. "
همچنین علیرضا علویتبار بیان میکند: "برای تحقق مطالباتمان باید خون بدهیم. باید برای مقابله با دیکتاتوری، سه میلیون نفر را سازماندهی کنیم. تاکنون هم اشتباه کردیم که چنین سازماندهی را انجام ندادهایم. اما هنوز هم دیر نشده است. " ماهنامه آفتاب هم در همان تاریخ با درج مطلبی تحت عنوان "اپوزیسیون مدنی، جنبش اصلاحطلبانه ملت ایران " راهکارهایی را جهت برپایی حرکتهای پوپولیستی و استمداد از ظرفیت اپوزیسیون مدنی در قالب گردهمایی، تحصن، تظاهرات، اعتصاب و سایر اشکال مقاومت و نافرمانی مدنی، جهت نیل به اهداف و خواستهای غیرقانونی خود ارائه میکند و از ضرورت شکلگیری کمیتههای حزبی در محلات و جذب مردم به ویژه جوانان در این کمیتهها سخن میگوید. همچنین در تکمیل این رویکرد سعید حجاریان در مصاحبه با روزنامه شرق میگوید: "نیروهایمان را به مجلس و دولت بردیم و کسی برای سازماندهی مردم باقی نماند. ما در هوا مشغول کارزار بودیم در حالی که رقیب در جبهه زمینی مشغول پیشروی بود. اگر یک میلیون نفر جلوی بیمارستان سینا (پس از ترور حجاریان) و 5/3 میلیون نفر روبهروی مجلس در زمان تحصن نمایندگان مجلس ششم جمع میشدند، دیگر کاری از دست نیروی رقیب برنمیآمد. " البته نباید فراموش کرد که برخلاف ادعای حجاریان، جبهه دوم خرداد در این دوره تاریخی و از جمله در مواقعی مانند حضور حجاریان در بیمارستان و تحصن نمایندگان افراطی دوم خرداد در مجلس ششم برای بسیج اجتماعی تلاش فراوانی کرد، اما از توان انجام آن برنیامد.
با وجود چنین زمینهای در جبهه دوم خرداد و نیز آرایش سیاسی و شیوه تبلیغاتی آنان در انتخابات دهم ریاست جمهوری که میل شدیدی به بسیج تودهای داشت، اهداف سیاسی این جبهه که فراتر از انتخابات قرار داشت برای جبهه رقیب قابل پیشبینی بود. نگاهی به رسانههای مکتوب و اینترنتی جریان اصولگرا در هفته آخر انتخابات بیانگر این مطلب است.
گزیده آن که نه موسوی نسبت به شکست خود بیاطلاع بود و نه رفتارهای غیرقانونی پس از روز انتخابات تنها به شکست سیاسی این جبهه منحصر میشد. به عبارت دیگر، بیانیههای سیاسی این جبهه بیش از آن که یک رفتار واکنشی ناشی از شوک سیاسی باشد رفتاری از پیش تعیین شده و محاسبه شده بود و تنها به تصمیمات روزهای پس از شکست منتهی نمیشد. جبهه دوم خرداد برای هر دو احتمال برد یا شکست در انتخابات برنامه داشت که هر دو نیز رادیکالی و فراقانونی بود که بیشتر به جهتگیریهای اپوزیسیونی شباهت داشت. لذا انتظار ارائه سند یا پذیرش منطق از جانب موسوی و جبهه تجدیدنظرطلب در چنین شرایطی انتظاری دستنیافتنی بود. چنان که روشن است بیداری کسی که خوابیده، سادهتر از شخصی است که خود را به خواب زده است.
با پیگیری رویکرد رادیکالی و غیرقانونی جبهه دوم خرداد، در شرایطی که هنوز هیجانات سیاسی فروکش نکرده بود، روزهای 23 تا 25 خرداد تهران شاهد ناآرامیهایی بود که گروهی با تجمعات غیرقانونی به طرفداری از موسوی در مرکز شهر تشکیل دادند. این جمعیت که به وسیله بیانیههای صادر شده و اخبار منتشر شده رسانههای آن جبهه و شبکههای ماهوارهای غربی بیش از پیش تحریک شده بود سعی میکرد به بهانه این که در انتخابات "تقلب " شده است، سلامت انتخابات را به پیروی از سیاست چند ماه گذشته، زیر سئوال ببرد. این جمعیت از بعد از ظهر 23 خرداد در اطراف خیابان فاطمی (مقابل وزارت کشور) و میدان ونک با شعارهای تند، آتش زدن سطلهای زباله، شکستن شیشه بانکها و ساختمانهای دولتی، آتش زدن اموال عمومی و درگیری و حمله به نیروی انتظامی، کار خود را آغاز کرد و تا دوشنبه 25 خرداد،خیابانهای منتهی به این محدوده در آتش درگیریها میسوخت.
تجمع غیرقانونی 25 خرداد
اوج این تجمعات روز 25 خرداد بود. این تجمع غیرقانونی با این که اخبار ضدونقیضی منتشر شد درباره این که دعوتکنندگان آن دعوت خود را پس گرفتهاند و قصد هیچ تجمعی را ندارند، در نهایت تشکیل شد. با وجود این اخبار، در این تجمع غیرقانونی که سرانجام به درگیری انجامید، چهرههایی چون میرحسین موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی شرکت داشتند. با گذشت زمان و عدم تفرق جمعیت به تدریج دامنه درگیریها افزایش یافت و به دلیل حمله برخی از رادیکالیستهای سبز به پایگاه مقداد برای خلعسلاح آن و پرتاب مواد آتشزا از سوی آنها به پایگاه و ساختمانهای مجاور که منجر به آتشسوزی شد، چند نفر از طرفین درگیری کشته شدند. در این میان مادر و دختری محجبه که در آن مسیر عبور میکردند نیز قربانی قدرتطلبی موسوی شدند؛ و جان خویش را از دست دادند.
این حادثه خشونتبار بهانهای شد تا موسوی بیانیه تندتری را صادر کند و با "شهید " نامیدن کشتگان جریان آشوبگر و با فرافکنیِ مسئولیت این حوادث از خود نه تنها مدعی احقاق حقوق "ملت شریف ایران " در مسئله انتخابات شود، بلکه افزون بر آن خود را رهبر خونخواهی معرفی کند. در بیانیه مذکور چنین آمده است:
تجمع عظیم و بیسابقه شما در روز 25 خرداد که در دفاع از حق صیانت از رأیتان و دفاع از جمهوریت و اسلامیت نظام انجام گرفت اصحاب دروغ را آنچنان به خشم آورد که تحمل نیاوردند و کوشیدند شیرینی این همایش پرشکوه را با برخوردهای سبعانه به کام دوستداران ایران عزیز تلخ کنند... اطلاعاتی که به دست ما رسیده است نشان میدهد این اصحاب تقلب و دروغ هستند که برای تکمیل طرح خود به بانکها و ادارات و اموال مردم حمله میکنند و آنها را تخریب مینمایند.
بنابراین، عموم مردم را به هوشیاری در برابر این نقشه فریبکارانه و تداوم اعتراض با حفظ آرامش دعوت میکنم... دولت با همکاری صدا و سیما کوشش میکند این موج سبز مردمی را وابسته به بیگانگان جلوه دهد... دستگیریهای گستردهای که طی روزهای گذشته از فرزندان انقلاب انجام گرفته است نشاندهنده این واقعیت است که عاملان تقلب و سپس بلوا کمترین شناختی نسبت به حقیقت اعتراضات مردمی ندارند و با توهم این که سازماندهی تشکیلاتی عظیمی در ورای حرکتهای مردم قرار دارد خود را تسلی میدهند تا باور نکنند که طبیعت خودجوش واکنشهای مردم خبر از ادامهدار بودن آن تا رسیدن به نتیجه میدهد.
اینجانب دستگیریهای وسیع اخیر را محکوم میکنم و هشدار میدهم که گسترش این رویهها تنها بر زشتی چهره مخالفان ملت و انگیزه مردم برای توسعه اعتراضات میافزاید... اینجانب با ابراز همدردی عمیق با خانوادههای شهیدان و مصدومان از ابتکار دلسوزانی که صمیمانه با خانوادههای این عزیزان همدردی و همراهی کردهاند سپاسگزاری میکنم و این سنت حسنه را برآمده از عواطف پاک دینی و انسانی آنان میدانم.
در این بیانیه با به کارگیری واژههایی نظیر "سبعانه " و "وحشیگری " که در ایران بیشتر برای نشان دادن خشونتهای رژیم صهیونیستی و رژیم پهلوی به کار میرود، این پرسش را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که چه شباهتی میان مدیران جمهوری اسلامی و حاکمان این حکومتها وجود دارد که نویسنده بیانیه، همتراز با آنها از واژههای یادشده بهره میبرد. نویسنده بیانیه با پاک کردن صورت مسئله، مسئولان نظام را به قتل، ایجاد فضای اختناق، دستگیری و زندانی کردن "مردم "، تقلب، دروغ، ایجاد آشوب و حمله به اموال عمومی و خصوصی متهم میکند. موسوی بر خلاف رفتارهای جبهه تجدیدنظرطلب در سالهای 84-1376 که به صراحت مدعی جنبش سکولاریستی بودند و در آسیبشناسی گذشته همین صراحت را یکی از نقاط ضعف خود، به ویژه در شکست پروژه تیر 78، میدانستند، تلاش کرد تا حرکت سیاسی خود را "مقدس " جلوه دهد.
اما چنان که پیشتر نیز نظریهپردازان این جبهه اصرار داشتند: "اصلاحات خون میخواهد " شاید آنها در درون خویش از این پیشامد ناگوار احساس رضایت داشتند. به این امید که این خونهای ریخته شده خون جامعه ایرانی را به جوش آورد. این برای چندمین بار بود که راهبردهای خشونتزای "فتح سنگر به سنگر " و "فشار از پایین و چانهزنی از بالا " قربانی میگرفت. اما قربانیان روز 25 خرداد از سه دسته خارج نبودند: 1. کسانی که فریب دروغِ تقلب را خورده بودند؛ 2. حافظان امنیت؛ 3. مردم بیطرفی که در آن روز در خیابان آزادی در حال تردد بودند و معلوم نبود به دست چه کسانی جان خویش را از دست دادند.
در این میان کارگرانی هم که در مراکز درگیری مشغول کار بودند به کین نارنجکهای دستساز آشوبآفرینان سلامت جسمی و بینایی خود را از دست دادند. اما نه موسوی و نه افراد دیگری که این آشوبها را آفریدند نه تنها در پی پاسخگویی برنیامدند بلکه خود را به خونخواهی نیز معرفی کردند. وقتی در بیانیههای منتشر شده از سوی این جبهه برای کشتهشدگان آشوبها واژه "شهید " به کار میرود و البته برای دو گروه دیگر سکوت اتخاذ میشود، این پرسش مطرح میشود که چرا باید آنان را "شهید " نامید. آنان در راه کدام مسیر و هدف مقدس جان خود را از دست دادهاند که باید آنها را "شهید " نامید. آیا در راه آرمانهای دینی جان خود را باختهاند یا آرمانهای ملی و میهنی آنان را به این سرنوشت کشانیده است؟
کشته سازی غیر واقعی دوروغی در بیانیهها موسوی
در ضمن تأکید بر اسم جمع "شهیدان " که بیش از دو نفر را شامل میشود در کنار دیگر جملات این بیانیه، این معنا را القا میکند که جمعیت کثیری در این راه کشته شدهاند. رفتار سیاسی جبهه دوم خرداد و بیانیههای صادر شده آنان نشان میدهد که این جبهه برخلاف دوران اصلاحات از آن که خود را "سکولار " نشان دهد پشیمان است و با بازی با برخی نمادها در پی بازسازی چهره خود برآمده و تلاش میکند میان رهبری امام خمینی و دوران پس از آن جدایی بیفکند.
بیانیههای موسوی حاوی آن است که وی خود را مدعی انقلاب اسلامی و امام خمینی میداند و با متهم ساختن مسئولان جمهوری اسلامی که به گفتة وی از راه امام خمینی(ره) منحرف شدهاند تلاش میکند رهبری یک "مبارزه مقدس " را برای بازگشت به دوران امام خمینی(ره) و اصول انقلاب بر عهده بگیرد. او افزون بر توهینها و تهمتهای بالا، خود را مرکز رهبری جریان طرفدار "جمهوریت " و "اسلامیت " معرفی میکند و جبهه مقابل را جریانی در مخالفت با این دو ارزش اعلام میکند.
استفاده از روشهای مبارزاتی انقلاب 1357 مانند گفتن "الله اکبر " بر بام خانهها و به کارگیری بیانیههایی با ادبیات نزدیک به انقلاب اسلامی را میتوان در این راستا ارزیابی کرد. در یکی از این بیانیهها چنین آمده است:
این روزها و شبها نقطه عطفی در تاریخ ملت ما در حال شکل گرفتن است... رسالت تاریخیمان را از یاد نبریم و شانه از بار مسئولیتی که سرنوشت نسلها و عصرها بر دوش ما گذاشته است خالی نکنیم. سی سال پیش از این، در کشور ما انقلابی به نام اسلام به پیروزی رسید: انقلابی برای آزادی، انقلابی برای احیای کرامت انسانها، انقلابی برای راستی و درستی. در این مدت و به خصوص در زمان حیات امام روشنضمیر ما سرمایههای عظیمی از جان و مال و آبرو در پای تحکیم این بنای مبارک گذارده شد و دستاوردهای ارزشمندی حاصل آمد.
نورانیتی که تا پیش از آن تجربه نکرده بودیم جامعه ما را فراگرفت و مردم ما به حیاتی نو رسیدند که به رغم سختترین شداید برایشان شیرین بود... آیا ما مردم، شایستگیهایی را از دست داده بودیم که دیگر آن فضای روحانگیز را تجربه نمیکردیم؟ من آمده بودم بگویم چنین نیست؛ هنوز دیر نیست و هنوز راهمان تا فضای نورانی دور نیست. آمده بودم نشان دهم میتوان معنوی زندگی کرد و در عین حال در امروز زیست. آمده بودم تا هشدارهای اماممان را درباره تحجر بازگو کنم. آمده بودم تا بار دیگر به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد، دعوت کنم. من در این دعوت بلیغ نبودم، ولی پیام اصلی انقلاب حتی از بیان نارسای من آنچنان دلنشین بود که نسل جوان را، نسلی که آن روزگاران را ندیده بود و میان خود و این میراث بزرگ احساس فاصله میکرد، به هیجان آورد و صحنههایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی کرد. حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزید. اینجانب اعتراف میکنم که در این امر پیرو آنان بودم و نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم میشد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به "نصر منالله و فتح قریب " و "یا حسین " و نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجره طیبه هرگاه که به بار مینشیند، میوههایش شبیه به هم است.
این شعارها را کسی جز آموزگار فطرت به آنان نیاموخته بود. چقدر بیانصافند کسانی که منافع کوچکشان آنها را وامیدارد تا این معجزه انقلاب اسلامی را ساخته و پرداخته بیگانگان و "انقلاب مخملین " بنامند... این سرنوشت دو گروه را خوشحال کرد: یک دسته از آنان که از ابتدای انقلاب در مقابل امام صفآرایی کردند و حکومت اسلامی را همان استبداد صالحان دانستند و به گمان باطل خود میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند و دسته دیگر که با ادعای دفاع از حقوق مردم اساساً دیانت و اسلام را مانع تحقق جمهوریت میدانند. هنر شگرف امام باطل کردن سحر این دوگانهانگاریها بود. من آمده بودم تا با تکیه بر راه امام تلاش ساحرانی را که دوباره جان گرفتهاند خنثی کنم.(3)
در این بیانیه چند نکته را میتوان تشخیص داد:
1. تأکید بر عنصر "من " به جای ضمیر "ما " که بازگوکننده شخصیت موسوی بود. او خود را تافتهای جدا بافته میدانست که اصولاً دلیل 20 سال سکوت او نیز بیش از هر چیز در این ویژگی او ریشه داشت. موسوی به گونهای سخن میگفت که گویی جز خود و امام خمینی(ره) کس دیگری را قبول نداشت و امام هم که دیگر حضور نداشت؛
2. موسوی که پس از تجمع غیرقانونی تشکیل شده به وسیله ستاد انتخاباتی جبهه دوم خرداد در 25 خرداد دچار توهم رهبری این جریان شده بود اما از تداوم این حمایتها دچار تردید بود. اگر به عبارتِ "رسالت تاریخیمان را از یاد نبریم " از نو بنگریم، نشانههای این دلنگرانی را خواهیم یافت. او میترسید جمعیتی که در 25 خرداد در خیابان آزادی با ادعای نادرست تقلب جمع شدند و وی را در پیشبرد رادیکالیسم نامعلوم تهییج کردند روزی از این حمایت خویش بازگردند؛
3. ادبیات موسوی ملغمهای بود از دیالوگهای فیلمنامهای مانند اینکه "عدهای میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند " و ادعاهایی که تشخیص نادرستی آنها با اندکی تأمل به دست میآمد؛ مانند این ادعا که هیچ تشکیلات و سازماندهیای برای آشوبها وجود ندارد و "مردم " به صورت "خودجوش " به این رفتار دست زدهاند؛
4. همچنین در این بیانیه به ناتوانی موسوی در جلب آرای عمومی نیز به طور تلویحی اشاره شده است. در واقع وقتی این انتظار از موسوی که به شکست خود اقرار کند در آن شرایط رخ داده غیرواقعی به نظر میرسید، اقرار به این که "من در این دعوت بلیغ نبودم " خود مطلب قابل توجهی بود که از ضمیر ناخودآگاه موسوی و خودِ واقعی او پرده برمیداشت؛ یعنی همان "خودی " که در پس "خود تبلیغی " موسوی پنهان نگاه داشته شده بود؛
5. موسوی از شعارهایی نظیر "الله اکبر " سخن گفت و تلاش کرد آشوبهای پس از انتخابات را جنبش درونزا معرفی کند، اما نگفت که چرا رسانههای بیگانه و جریانهای سکولار نیز هواداران موسوی را به سر دادن این شعارها دعوت میکنند. (در این باره در مطالب بعدی بیشتر سخن خواهیم گفت.)
این بیانیه که بعد از سخنرانی رهبر معظم انقلاب در 29 خرداد صادر شده بود، نه تنها بر رفتارهای غیرقانونی و غیرمنطقی گذشته اما به اسم منطق و قانون و مردم تأکید میکرد، بلکه رفتاری ضددینی و ضدامنیتی که به صراحت خطوط قرمز نظام را زیر پا گذاشته است نیز تلقی میشد.
در واقع این بیانه نوعی جوابیه به سخنان رهبر معظم به شمار میآمد که گویی تلاش کرده به فرازهای مهم بیانات ایشان پاسخ دهد. در بخشهای دیگری از این بیانیه آمده است:
اینجانب همچنان قویاً اعتقاد دارم درخواست ابطال انتخابات و تجدید آن حقی مسلم است که باید به صورتی بیطرفانه از طریق یک هیأت مورد اعتماد ملی مورد بررسی قرار گیرد، نه آن که پیشاپیش امکان ثمربخش بودن آن منتفی اعلام شود. یا با طرح احتمال خونریزی، مردم از هرگونه راهپیمایی و تظاهرات بازداشته شوند، یا شورای امنیت کشور به جای پاسخگویی به سئوالات مشروع در خصوص نقش لباس شخصیها در حمله به افراد و اموال عمومی و ایجاد التهاب در حرکتهای مردمی به فرافکنی بپردازد و مسئولیت فجایع به وجود آمده را بر عهده دیگران بگذارد.
اینجانب چون به صحنه مینگرم آن را پرداخته شده برای اهدافی فراتر از تحمیل یک دولت ناخواسته به ملت، که تحمیل نوع جدیدی از زندگی سیاسی بر کشور میبینم. من به عنوان یک همراه که زیباییهای موج سبز حضور شما را دیده است هرگز به خود اجازه نخواهم داد بر اثر عمل من جان کسی در معرض خطر قرار گیرد. در عین حال بر اعتقاد راسخ خویش مبنی بر باطل بودن انتخاباتی که گذشت و استیفای حقوق مردم پای میفشارم و علیرغم تواناییهای اندکی که در اختیار دارم بر این باورم که انگیزه و خلاقیت شما همچنان میتواند حقوق مشروعتان را در چهرههای مدنی جدید مورد پیگیری قرار دهد و محقق کند.
مطمئن باشید که اینجانب همواره کنار شما خواهم ماند. آنچه این برادر شما در یافتن این راهحلهای جدید، خصوصاً به جوانان عزیز توصیه میکند این است که نگذارید دروغگویان و متقلبان، پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربایند و نااهلان و نامحرمان، میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را که اندوخته از خون پدران راستگویتان است از شما مصادره کنند.
این کلیگوییهای ذکر شده در بیانیهها در حالی بود که موسوی از ارائه اسناد و مدارک لازم برای نشان دادن تقلب در انتخابات امتناع میکرد. وی با وجودِ داشتن بیش از چهل هزار نماینده در پای صندوقهای رأی که حدود نُه دهم صندوقها بود مدرک قابل اعتنایی برای ارائه به شورای نگهبان ارائه نکرد و در گزارشی که شورای صیانت از آرا منتشر کرد مطالبی کلی ذکر شد که یک نویسنده رمان نیز میتوانست بدون آن که پای صندوق حاضر باشد با استفاده از تخیل خویش به مواردی اشاره کند که در اغلب انتخابات رخ میدهد.
لذا موسوی همچنان به کلیگوییها و نپذیرفتن نتیجه انتخابات ادامه داد و با تکرار توهینها و اتهامات گذشته به مقامات مسئول کشور رفتار رادیکال و غیرقانونی خود را حتی پس از دیدار با رهبر انقلاب و سخنرانی ایشان در نماز جمعه 29 خرداد تداوم بخشید. وی در بیانیه ششم خود که در تاریخ 31 خرداد و در واکنش به آخرین آشوب گسترده که در روز قبل رخ داده بود صادر کرد به طور تلویحی تلاش کرد دولت را با رژیم شاهنشاهی مقایسه کند. حوادث سی خرداد در حالی رخ داد که جامعه پس از خطبههای نماز جمعة رهبر انقلاب، انتظار آرامش را داشت. اما دعوت غیرقانونی مجمع روحانیون مبارز برای تجمع در روز شنبه، فردای سخنرانی تاریخی یاد شده مانع از تحقق سریع این خواسته جامعه شد و پرسشهای فراوانی را تولید کرد. این تجمع نیز در پایان به درگیری و آشوب انجامید که در طی آن چند نفر از افراد حاضر به اضافه چند نفر از مأموران حافظ امنیت کشته شدند که همین دستاویزی برای صدور بیانیه ششم شد. در این بیانیه آمده است:
بسمالله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. خبر دلخراش شهادت گروهی دیگر از معترضان به وقوع تقلب گسترده در انتخابات اخیر، جامعه ما را در بهت و سوگ فرو برده است. تیراندازی به مردم، پادگانی شدن فضای شهر، ارعاب، تحریک و قدرتنمایی همگی فرزندان نامشروع قانونگریزی شدیدی است که در معرض آن قرار داریم و عجبا که بانیان چنین شرایطی دیگران را به خطا متهم میکنند. به کسانی که مردم را به خاطر اظهارنظر، قانونشکن نامیدهاند خبر میدهم که بیقانونی بزرگ، عدم اعتنا و نقض صریح اصل 27 قانون اساسی از سوی دولت در عدم صدور مجوز برای اجتماعات مسالمتآمیز است.
آیا مردمی انقلابی که با مشابه همین اجتماعات، ما و شما را از فراموشخانه تاریخ ستمشاهی بیرون آوردند باید مورد ضرب و جرح قرار گیرند و تهدید به زورآزمایی شوند؟ اینجانب به عنوان یک همسوگند همچنان مردم عزیز را به خویشتنداری دعوت میکنم. کشور متعلق به شماست. اعتراض به دروغ و تقلب حق شماست. به احقاق حقوق خود امیدوار باشید و اجازه ندهید کسانی که برای ناامیدی و ارعاب شما میکوشند خشمتان را برانگیزند. در اعتراضات خود همچنان به پرهیز از خشونت پایبند بمانید و چون پدران و مادرانی دلشکسته با رفتارهای نامتعارف فرزندانتان در قوای امنیتی برخورد کنید.
در عین حال از نیروهای نظامی و انتظامی، انتظار دارم نگذارند خاطرات این ایام لطمههای جبرانناپذیر به روابط آنها و مردم بزند. اینکه نام و نشان شهیدان، مجروحان و بازداشتشدگان به خانوادههای آنها اطلاع داده نشود و آنان در سرگردانی قرار گیرند هیچ سودی در برقراری آرامش ندارد و تنها احساسات را جریحهدار میکند. همچنین است دستگیری فلهای که تنها موجب هتک پرهیزها و برداشته شدن رعایتها میان فرزندان نظامی و انتظامی ملت و بدنه جامعه میشود. از خداوند متعال برای این شهیدان عزیز رحمت و علوّ درجات مسئلت میکنم و برای خانوادههای داغدیدهشان صبر و اجر آرزو دارم.(4)
البته روشن بود که استناد موسوی به اصل 27 قانون اساسی برای برگزاری تجمعات و اعتراضات مربوط به نتیجه انتخابات مغالطهای بیش نبود. زیرا طبق قانون انتخابات و عرف عقلایی پذیرفته شده جهانی روش اعتراض به نتیجه انتخابات، تجمعات خیابانی نبود و در قانون انتخابات ایران نیز ساز و کار دیگری برای این منظور در نظر گرفته شده بود. زیرا اگر قرار باشد شیوه اعتراض را با استناد به اصل 27 قانون اساسی که آزادی تجمعات مسالمتآمیز را پذیرفته در هر انتخاباتی بپذیریم دیگر قانون و روشهای حقوقی و قانونی به چه کار میآید و اصولاً دیگر نفس انتخابات به چه معنایی خواهد بود. در این صورت هر جریان سیاسی میخواهد تکلیف را در "کف خیابانها " تعیین کند و با قدرتنمایی خیابانی است که قدرت توزیع میشود، نه با روشهای قانونی و انتخاباتی.
بر این اساس بود که برخی حقوقدانان با نوشتن نامهها و بیانیههایی به این دلیلتراشی مغالطهآمیز موسوی انتقاد کردند. به طور نمونه محمود کاشانی، فرزند آیتالله کاشانی و از استادان دانشگاه شهید بهشتی، در بیانیهای چنین مینویسد:
با برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و اخذ رأی روز جمعه 22 خود آقای میرحسین موسوی در ساعات پایانی اخذ رأی با ادعای پیروزی در این انتخابات اعلام کرد اگر نتیجه دیگری غیر از پیروزی او اعلام شود از همه امکانات قانونی برای احقاق حقوق ملت ایران استفاده خواهد کرد. با اعلام نتایج اولیه شمارش آراء از سوی وزارت کشور روشن گردید که ادعای پیروزی از سوی ایشان بیپایه بوده و آراء رقیب وی بیش از دو برابر و بالاتر از اکثریت مطلق آراء نیز بوده است. آقای میرحسین موسوی که در بروشورهای تبلیغاتی و نطقهای انتخاباتی خود با شعار قانونگرایی وارد عرصه انتخابات شدند انتظار میرفت در عمل به این شعار پایبندی نشان دهند و اگر از نتایج اعلام شده ناراضی هستند و یا قصد اعتراض به آن را دارند از روشهای مسالمتآمیز احقاق حق که در قانون پیشبینی شده است پیروی نمایند...
قانون انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران مورخ 1364.4.11 در فصل هفتم "شکایت و نحوه رسیدگی " نسبت به شیوه برگزاری انتخابات را پیشبینی کرده است. تبصره یک ماده 80 تصریح میکند: "کسانی که از نحوه برگزاری انتخابات شکایت داشته باشند میتوانند ظرف سه روز از تاریخ اخذ رأی، شکایت مستند خود را به ناظرین شورای نگهبان یا دبیرخانه این شورا تسلیم دارند. " ماده 78 این قانون نیز شورای نگهبان را مرجع صالح برای رسیدگی به شکایات دانسته و ماده 79 مقرر ساخته است این شورا ظرف یک هفته و حداکثر ده روز پس از دریافت نتیجه انتخابات ریاست جمهوری نظر قطعی خود را به وزارت کشور و از طریق رسانهها به اطلاع مردم خواهد رساند.
این قانون در هنگام نخستوزیری آقای میرحسین موسوی تصویب شده و لایحه آن در دولت ایشان به تصویب رسیده و در ادوار گذشته انتخابات ریاست جمهوری ملاک عمل بوده است. اگر مستندات واصله به ایشان آن چنان که در بیانیه نخست وی آمده است نشاندهنده "تخلفات و کارشکنیهای متعدد و نارساییهای گسترده " بوده است، میتوانستند این مستندات واصله را که از بیش از 40 هزار نماینده خود در صندوقهای اخذ رأی به دست آورده بودند به هیأتهای اجرایی و شورای نگهبان ارائه دهند... درخواست ابطال نتایج انتخابات و توسل به راهپیمایی برای دستیابی به این هدف از سوی یکی از نامزدهای انتخابات پیش از پیمودن روشهای پیشبینی شده در قانون برای رسیدگی به شکایات، نقض آشکار قانون و سرپیچی از اجرای آن است... در هیچ شرایطی یکی از نامزدها حق ندارد نظر خود را به دیگران تحمیل کند و بیدرنگ پس از اعلام نتایج انتخابات درخواست ابطال آن را بنماید. این یک خواسته فراقانونی است... اگر آقای میرحسین موسوی نظام انتخابات ریاست جمهوری و شیوه برگزاری آن را (که در دوران نخستوزیری او به تصویب رسیده) قبول ندارد چرا در این انتخابات شرکت کرده است و اگر راهحل شرکت در انتخابات را به عنوان یک اصل پذیرفته شده در همه نظامهای مردمسالار و یک روش مسالمتآمیز برای دگرگونی دورهای دولتمردان برگزیده است چرا با ادعای وقوع تقلب در انتخابات به جای پیمودن روشهای پیشبینی شده در قانون متوسل به تظاهرات خیابانی شدهاند؟ آیا در خیابانها و میادین شهر و در میان احساسات و هیجانات کسانی که به خیابانها کشیده شدهاند میتوان صحت یا بطلان انتخابات را ثابت کرد؟ کنار گذاردن ترتیباتی که قانون برای احقاق حق پیشبینی کرده است و بهرهبرداری ابزاری از شهروندان برای دستیابی به هدفی که روشهای مقرر در قانون آن را تأمین نمیکند چیزی جز توسل به زور نیست و برخلاف اصول مردمسالاری است...
آقای میرحسین موسوی نمیتوانند با استناد به اصل 27 قانون اساسی که آزادی اجتماعات را پذیرفته است کشیدن مردم به صحنه راهپیمایی را قانونی جلوه دهند. زیرا این اجتماعات و راهپیماییها با انگیزه باطل کردن انتخابات و دستیابی به یک هدف غیرقانونی سازماندهی شدهاند. بنابراین ایشان مسئول مستقیم پیامدهای خشونتآمیز این تجمعات بدون مجوز و وارد شدن آسیبهای سنگین به جان و مال مردم و اموال عمومی و به خطر افکندن امنیت ملی کشور هستند.(5)
ادامه دارد....